درود. خواستم که بنویسم اما نمی توانم. مادربزرگ را ظهر دیدم. نشسته بود و آب می نوشید. صحبت کوتاهی داشتیم. بعد از ظهر دیگر بیدار نشد. خدای بلند مرتبه همه ما را بیامرزد. آمین.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
آخرین تیکه ی این جورچینی ای کرفس
دل ,داند ,ظهر ,دانم ,مرتبه ,خدای ,داند و ,و من ,دل من ,من داند ,دانم و
درباره این سایت