همین چند وقت پیش، یک روز خیلی معمولی، با خانواده دور سفره ناهار نشسته بودیم. مادرم با گیاه وزین کرفس و چند عدد قابلمه و کارد و کاسه و بشقاب و مقداری از سیار سبزی های یوقور و بد مزه یک خورشتی درست کرد که تنها کافی بود به آن یک نیم نگاهی بیاندازی تا خودبخود سیر شوی، شکل خورشت این گونه بود که تکه های بزرگ ساقه ی کرفس در دریاچه ای از آب سبز و قرمز به مانند آبزیان دریا، برای خودشان در حال شنای قورباغه بودند. همین طور که من و "میم" زل زده بودیم به این اشیا عجیب، یک تکه درشت ساقه کرفس از آب سبز و قرمز بیرون زد و با حالی مست و پاتیل گفت: "آره درست فکر کردین، از اون چیزی هم که به نظر میرسه بد مزه ترم!"

با اصرار مادرم و انکار خودم، دست آخر مقداری از آن مواد غوطه ور در آب سبز و قرمز را که مزه آب گرم حمام های قدیمی را میداد، درون بشقابم کشیدم. همان تکه اول ساقه خام و نپخته کرفس آنقدر زیر دندان هایم صدا داد و آب کرفس پاشید روی زبانم که نزدیک بود به علت طغیان آب کرفس سر به نیست بشوم. مابقی غذا را با بخاری که از آن آب گرم حمام قدیمی بلند میشد به هر زوری که بود تمام کردم و آن غذای اعیانی ماند برای شام. به گمانم اگر با شعله جوشکاری یا هوابرش هم اگر به آن کرفس ها میزدی، هیچ تغییری روی تکه های کرفس پدید نمی آمد. خلاصه ان شب را هم به یک وضع فاجعه ای باید به اتمام می رساندم. خود مادر که می گفت ناهار خورده و اصلا هیچ از آن معجون فضایی تناول نکرد. وقت شام شد، پدرم هم به جمع ما اضافه شده بود. مادرم در حد درب بطری یک نوشابه از ان غذا خورد و پدرم نان خالی را با بخاری که از روی ظرف بلند می شد تر می نمود و آرام آرام آن را ده بیست دقیقه می جوید تا به لقمه بعدی نرسد. "میم" که یک پیاله از آن خورد. از روبرو که نگاهش می کردی صورتش داشت سبز و قرمز می شد. این جا بود که من به مانند ماهی پاک کننده آکواریوم که هر چه در جداره هست می بلعد تا محیط را تمیز کند، کمر همت را بستم و چشمانم را نیز کمی لوچ کرده و کل خورشت کذا را تند تند می بلعیدم و هی برای خودم می کشیدم. وقتی پیاله اخر را برای خودم کشیدم، دیگر چشمانم همانطوری لوچ مانده بود و به حالت عادی باز نمی گشت. با اتمام حجم متنابهی از خورشت آب گرم حمام قدیمی، همه نفس راحتی کشیدند و بنده به خاب عظیم فرو رفتم. تا صبح کرفس می دیدم و هی مانند آفتاب پرست نگ عوض می کردم و سبز و قرمز می شدم.

آشپزی مانند عشق است و آخرین تکه آن همین کرفس است!

پی نوشت:

1- سلام. سلام به همون چند نفری که هنوز اینجا رو میخونن. الا نمی دونم کسی هم به جز خودم به اینجا میاد یا نه. اگر بر اساس نظرها بخوام بگم با من حدود سه چهار نفری میشیم!

2- بگذریم، تو این مدت خیلی چیزها تغییر کرد، حتی میتونم بگم با این همه مصیبت و سختی اقتصادی، پرزیدنت "ترامپ" هم از رو رفت و دیگه جز چهار تا تیر تخته چیزی نمونده که تو فهرست تحریم ها نرفته باشه اما من موندم همین طور حیرون که چطور پرزیدنت "" میتونه تو پنج شش سال به این سرعت رنگ عوض کنه و کسی که یک زمانی ژست روشن مغزی میگرفت و در سخنرانی های تبلیغاتی می خواست مشکل بیکاری رو با چند تا صد روز حل کنه، برگشته به یک ملت میگه در این زمانه "اگر کسی بیکار هست" خودش هست که می خواد بیکار باشد!

3- البته این طور که خبردار شدم، چند روزی هست که اینترنت هم در ایران قطع شده و به جایش اینترانت داخلی ایران برقرار هست، جا دارد از همین راه دور یک سلامی هم بفرستیم بر "کره شمالی"، السلام علیک یا "کیم جون اون". امیدوارم تلویزان و رادیان هم زودتر قطع شود. این طوری شاید بعضی ها سرهایشان را از گوشی و تبلت و تلویزیون بیرون بیاورند و یک نگاهی به آسمان زیبای بالای سرشان بیاندازند.

 

آخرین تیکه ی این جورچینی ای کرفس

دل من داند و من دانم و دل داند و من

آبروی نظام آبروی ماست و دوغ و نوشابه

کرفس ,یک ,هم ,آب ,همین ,قرمز ,و قرمز ,سبز و ,از آن ,هم به ,آب سبز

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اهنگ هیپ هاپ روابط اجتماعی در نوجوانان ستین جوانسازی و زیبایی Jaleb وبلاگ شخصی کیومرث کیمیایی کانتر سنتر رهروان فاطمه (س) دکتر علی امیراحمدی جراح متخصص لاپراسکوپی و زیبایی، اسلیو معده